پردۀ اول

دوران دبستان بودیم که اواسط سال تحصیلی بهمون اعلام کردن بند و بساطتون رو جمع کنین که قراره از این ساختمون قدیمی ببریمتون مدرسۀ جدید. ما هم طبیعتاً جمع کردیم و رفتیم یکی دو کوچه اونورتر تو ساختمون جدید. انصافاً ساختمون قشنگی بود (البته اون زمان. چون الان دیگه کلنگی شده)

ورود ما به مدرسۀ جدید مصادف شد با افتخار شاگردی در محضر یک ناظم عجیب و غریب. این بنده خدا در هر مورد با ربط و بی‌ربطی سر حرف رو می‌کشوند به یک جمله تکراری و می‌گفت:

« ما به هزار زحمت این ساختمون رو احداث کردیم برای راحتی شما ولی قدر نمی‌دونین!»

.

بارها و بارها موقع سخنرانیِ صفِ صبحگاهی از یک موضوع کاملاً بی‌ربط میرفت به اینکه ما

ادامه مطلب

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

روزهای خصوصی هارمونی باران خلیل چاوش مطالب علمی در ارتباط با بدنسازی مدیر 98 | بهبود مدیریت کسب و کار به زیبا ترین وب دوخترونه خوش امدید قاصدک عاشق توانمند سازی اشتغال دانلود مقاله راستین